اقتصاد رفتاری چیست؟ تاثیر سوگیریها و هیجانات بر آن

اقتصاد رفتاری شاخهای نوین از علم اقتصاد است که با بهرهگیری از روانشناسی، به بررسی شیوههای تصمیمگیری افراد در موقعیتهای اقتصادی میپردازد. این دانش نشان میدهد انتخابهای اقتصادی تنها بر پایه منطق شکل نمیگیرند، بلکه تحتتاثیر عوامل روانشناختی، اجتماعی و هیجانی نیز قرار دارند. در این رویکرد، انسان موجودی کاملا عقلانی در نظر گرفته نمیشود و نقش احساسات و سوگیریهای شناختی در تصمیمها برجسته میشود. هدف اصلی آن واقعیتر ساختن مدلهای اقتصادی و روشنتر کردن فرآیند تصمیمگیری در دنیای واقعی است. در این مقاله به تفصیل در خصوص اقتصاد رفتاری مطالب مفیدی نوشته شده است.
تاریخچه اقتصاد رفتاری
همانطور که در تعریف اقتصاد رفتاری گفته شد، این شاخه از علم اقتصاد جنبههای روانشناختی، اجتماعی و هیجانی موثر بر تصمیمگیریهای اقتصادی افراد را بررسی میکند و در تقابل با دیدگاههای سنتی شکل گرفته است. اقتصاد سنتی انسان را موجودی کاملا منطقی و عقلانی میدانست و فرض میکرد که افراد تصمیمهای اقتصادی خود را بر اساس محاسبات دقیق و با هدف بیشینهسازی سود و مطلوبیت اتخاذ میکنند.
آدام اسمیت، بنیانگذار اقتصاد کلاسیک، با وجود اشاره به برخی ابعاد روانشناختی در نهایت، بر مدلی تاکید داشت که فرض میکند انسانها همیشه کاملا عقلانی و منطقی عمل میکنند. ریشههای اقتصاد رفتاری به دهه ۱۹۴۰ بازمیگردد؛ زمانی که روانشناسان پژوهشهایی در زمینه تصمیمگیری اقتصادی آغاز کردند. در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ و همزمان با انقلاب روانشناسی شناختی، این حوزه بهتدریج جایگاه مستقلی یافت و اندیشمندانی چون هربرت سایمون و جورج کاتونا نشان دادند که انسانها در شرایط عدم قطعیت و پیچیدگی با عقلانیت محدود عمل میکنند و تصمیمهای آنان تحتتاثیر عوامل اجتماعی و هیجانی قرار میگیرد.
در دهه ۱۹۷۰ اقتصاد رفتاری بهطور رسمی وارد جریان اصلی اقتصاد شد و دنیل کانمن و آموس تورسکی با معرفی نظریه چشمانداز نشان دادند که انتخابهای اقتصادی همواره بر مبنای منطق نیست و نقش احساسات و سوگیریهای شناختی در آنها پررنگ است. در دهههای بعدی، پیشرفتهای روانشناسی موجب رشد سریعتر این حوزه شد و ریچارد تیلر با طرح مفهوم تلنگر و نقد جدی بر مدل عقلانیت مطلق، جایگاه اقتصاد رفتاری را بیش از پیش تثبیت کرد. از آغاز دهه ۲۰۰۰ تاکنون، شاخههایی همچون مالی رفتاری و اقتصاد عصببنیان (Neuroeconomics) یا همان اقتصاد عصبی (مبتنی بر اعصاب) با بهرهگیری از روشهایی چون آزمایشهای رفتاری، تصویربرداری مغزی و مدلسازی ریاضی به گسترش این حوزه کمک کردهاند و در نهایت موجب شدهاند مدلهای اقتصادی تصویری نزدیکتر به واقعیت از رفتار انسان ارائه دهند.
مفاهیم بنیادی اقتصاد رفتاری
مفاهیم بنیادی و نظریههای اقتصاد رفتاری چارچوبهایی کلیدی ارائه میدهند که رفتار اقتصادی انسانها را فراتر از فرضیات سنتی «انسان اقتصادی» توضیح میدهند. اقتصاد رفتاری با ترکیب بینشهایی از روانشناسی، علوم اعصاب، جامعهشناسی، سیاست و حقوق، به دنبال واقعگرایانهتر کردن مدلهای اقتصادی و درک پیچیدگیهای تصمیمگیری در دنیای واقعی است. این رویکردها و ابزارها به افراد، کسبوکارها و دولتها کمک میکنند تا تصمیمات بهینهتری اتخاذ کرده و رفاه اجتماعی را بهبود بخشند. در ادامه توضیح مفصلتر مفاهیم بنیادی اقتصاد رفتاری ارائه میشود:
1. نظریه چشمانداز (Prospect Theory): این نظریه که توسط دانیل کانمن و آموس تورسکی ارائه شده، نشان میدهد که افراد در برابر سود و زیان رفتار متقارن ندارند. به عبارت دیگر، از دست دادن یک مبلغ مشخص، برای فرد از کسب همان مبلغ دردناکتر است و تاثیر احساسی منفی بیشتری دارد. زیانها معمولا بیش از دو برابر دستاوردها قدرتمند هستند و افراد برای جلوگیری از ضرر، حاضرند بخشی از درآمد خود را از دست بدهند. همچنین، افراد در شرایط ضرر ریسکپذیری بیشتری نشان میدهند و در شرایط سود، ریسکگریزتر میشوند. این نظریه تاکید میکند که نحوه چارچوببندی و ارائه گزینهها میتواند بر نتایج تصمیمگیری تاثیرگذار باشد.
2. عقلانیت محدود (Bounded Rationality): این مفهوم، معرفی شده توسط هربرت سایمون، بیان میکند که انسانها به دلیل محدودیتهای شناختی، اطلاعاتی، زمانی و تواناییهای ذهنی، نمیتوانند همیشه تصمیمات کاملا منطقی و بهینه بگیرند. حتی با وجود اطلاعات کافی، افراد ممکن است به شهود خود تکیه و از میانبرهای ذهنی استفاده کنند. این میانبرها گاهی به خطا در تصمیمگیری منجر میشوند، اما در شرایط محدودیت میتوانند به بهبود نتایج کمک کنند. عقلانیت محدود نشان میدهد که افراد به جای بهینهسازی کامل، به دنبال انتخابهای رضایتبخش هستند که با استانداردهای حداقلی آنها همخوانی داشته باشد و هزینه فرصت تصمیمگیری را کاهش دهد.
3. حسابداری ذهنی (Mental Accounting): حسابداری ذهنی که توسط ریچارد تیلر مطرح شده، توضیح میدهد که افراد پول را در حسابهای ذهنی جداگانه دستهبندی میکنند و بر اساس منشا یا کاربرد آن رفتار متفاوتی نشان میدهند. برای مثال، یک سرمایهگذار ممکن است سودهای تازه به دست آمده را به عنوان پولی قابل ریسک تلقی کند و آن را در سرمایهگذاریهای پرریسکتر به کار گیرد، در حالی که حقوق و درآمد ثابت خود را برای مخارج روزمره نگه میدارد. این تقسیمبندی ذهنی باعث میشود افراد توجه کمتری به تصویر کلی سبد مالی خود داشته باشند. همچنین این مفهوم به «درد پرداخت» اشاره دارد که افراد هنگام خرج کردن پول تجربه میکنند که این درد هنگام استفاده از کارت اعتباری کمتر خواهد بود.
4. اراده محدود (Bounded Willpower): این مفهوم نشان میدهد که افراد حتی با آگاهی از گزینههای بهینه و منطقی، اغلب انتخابهای کوتاهمدت را به جای منافع بلندمدت ترجیح میدهند. ضعف در قدرت اراده باعث میشود افراد نتوانند مطابق با ترجیحات بلندمدت خود عمل کنند و در نتیجه تصمیماتی بگیرند که بعدا پشیمانی به همراه دارد. مثالهای رایج شامل به تعویق انداختن ورزش، پرخوری، سیگار کشیدن یا عدم پسانداز کافی برای بازنشستگی است، حتی زمانی که فرد از مضرات این رفتارها یا مزایای جایگزین آگاه است.
این مفاهیم بنیادی تصویری واقعگرایانهتر از فرآیند تصمیمگیری انسان در اقتصاد ارائه میدهند و نشان میدهند که عوامل روانشناختی و اجتماعی نقش بسیار مهمی در رفتارهای اقتصادی دارند. هرچند مفاهیم دیگری نیز در این حوزه مطرح شده که در اینجا به آنها پرداخته نشده است.
ابزارهای تحلیلی و عملیاتی در اقتصاد رفتاری
ابزارهای عملی و تحلیلی به اقتصاددانان، سیاستگذاران و حتی افراد عادی کمک میکنند تا پیچیدگیهای تصمیمگیری انسانی را درک کرده و رفتارهای اقتصادی را تحلیل، پیشبینی و بهبود دهند. در ادامه به این ابزارها پرداخته شده است:
- تلنگر (Nudge)
ابزار تلنگر برای تاثیرگذاری غیرمستقیم بر رفتار و تصمیمگیری افراد یا گروهها به کار میرود. در اقتصاد رفتاری، تلنگر به عنوان یک روش یا شیوه، افراد را به سمت انتخابهای بهتر و رفتارهای مطلوب هدایت میکند بدون آنکه آزادی انتخاب آنها محدود شود. استفاده از این ابزار به متخصصان امکان میدهد تصمیمات پرمنفعتتر را ترویج دهند و از تکرار خطاها جلوگیری کنند. برای مثال قرار دادن گزینه «یادآوری به موقع پرداخت قبضها» در اپلیکیشن بانکی یا سرویسهای خدماتی، افراد را به پرداخت به موقع و جلوگیری از جریمهها تشویق میکند.
- معماری انتخاب (Choice Architecture)
ابزار معماری انتخاب برای طراحی، سازماندهی محیط و نحوه ارائه گزینهها به کار میرود تا تصمیمگیری افراد تحتتاثیر قرار گیرد. در اقتصاد رفتاری، معماری انتخاب به عنوان یک فاکتور تاثیرگذار بررسی میشود و نشان میدهد چگونگی ارائه گزینهها در تصمیمگیری اهمیت زیادی دارد. از این ابزار برای کمک به تصمیمگیری بهتر افراد و هدایت موثر آنها به سمت انتخابهای مطلوب استفاده میشود و هدف آن ایجاد تصمیمهایی با پیامدهای اقتصادی مثبت برای جامعه است. بهعنوان نمونه، یک محصول را میتوان به دو شکل «۹۵ درصد خالص» یا «۵ درصد ناخالص» معرفی کرد. هرچند هر دو بیان یک واقعیت واحد هستند، اما استفاده از عبارت نخست در ذهن افراد جذابتر به نظر میرسد و احتمال انتخاب آن را افزایش میدهد.
سوگیریهای رایج در اقتصاد رفتاری
سوگیری (Bias) به تمایل ذهنی یا رفتاری افراد گفته میشود که باعث میشود قضاوتها و تصمیمگیریها تحتتاثیر پیشفرضها، تجربهها یا احساسات شخصی قرار گیرند و از ارزیابی منصفانه و منطقی دور شوند. این پدیده میتواند نتایج غیرعقلانی یا نادرست در تصمیمگیریهای اقتصادی و روزمره ایجاد کند. سوگیریهای رایج در اقتصاد رفتاری شامل موارد زیر هستند:
تاییدگرایی (Confirmation Bias): سوگیری تایید باعث میشود افراد اطلاعات و تحلیلها را به گونهای تعبیر کنند که با باورها و عقاید قبلیشان همخوانی داشته باشد و اطلاعات متناقض را نادیده بگیرند.
اثر لنگر (Anchoring Bias): اثر لنگر انداختن به تمایل افراد برای تکیه بر نخستین اطلاعات دریافتشده هنگام تصمیمگیری گفته میشود، که این امر میتواند بر انتخابها و تصمیمات بعدی آنها تاثیرگذار باشد.
زیانگریزی (Loss Aversion): درد از دست دادن مبلغی پول بیشتر از لذت به دست آوردن همان مقدار است و افراد برای اجتناب از ضرر، حاضرند بخشی از درآمد خود را قربانی کنند. در مواجهه با ضرر، تمایل به ریسکپذیری افزایش مییابد.
خوشبینی (Optimism Bias): در این سوگیری افراد رویدادها را بیش از حد مثبت تحلیل کرده و خطرات و مشکلات احتمالی را دستکم میگیرند.
فرا اعتمادی (Overconfidence Bias): باور بیش از حد به تواناییهای خود برای پیشبینی حرکات قیمتها که میتواند منجر به سرمایهگذاریهای بیش از حد و ایجاد حبابهای مالی شود.
اثر قاببندی (Framing Effect): نحوه ارائه اطلاعات میتواند تاثیر قابل توجهی بر تصمیمگیری افراد داشته باشد، حتی اگر از نظر محتوا تفاوتی نداشته باشد.
اثر موجود بودن (Availability Heuristic): ارزیابی احتمال وقوع یک نتیجه بر اساس اطلاعاتی که به راحتی در ذهن قابل دسترس است.
سوگیری هزینه هدررفته (Sunk Cost Fallacy): تمایل افراد برای ادامه دادن کاری که پیشتر برای آن هزینه زیادی صرف کردهاند، حتی وقتی ادامه آن منطقی نیست.
مقاله پیشنهادی: «دانش مالی رفتاری چیست؟»
کاربردهای اقتصاد رفتاری
اقتصاد رفتاری به دلیل ترکیب روانشناسی و اقتصاد، بینشهای مهمی را در حوزههای گوناگون فراهم میکند و به درک و بهبود تصمیمگیریها در دنیای واقعی یاری میرساند.
1. بازارهای مالی و سرمایهگذاری
اقتصاد رفتاری علل تصمیمهای غیرمنطقی سرمایهگذاران را تحلیل و به معاملهگران در شناسایی و پرهیز از اشتباهات تکرارشونده کمک میکند. مفاهیمی همچون سوگیری هزینه هدررفته و رفتار گلهای نقش کلیدی در این حوزه دارند. شناخت این الگوها امکان پیشبینی دقیقتر نوسانات بازار و حبابهای اقتصادی را فراهم میسازد و به طراحی استراتژیهای بهتر مدیریت ریسک یاری میرساند. زیرشاخه مالی رفتاری بهطور خاص ناکارآمدیهای بازارهای مالی و رفتار سرمایهگذاران را بررسی میکند و هدف آن کاهش ریسک و ارتقای کیفیت تصمیمگیری در بازار است.
2. سیاستگذاری عمومی و حکمرانی
یافتههای اقتصاد رفتاری به دولتها و سیاستگذاران کمک میکند تا سیاستهایی موثرتر و کارآمدتر طراحی کنند. ابزار «تلنگر» نمونهای از این کاربرد است که با روشهای غیرمستقیم و بدون اجبار، افراد را به سمت انتخابهایی مطلوبتر همچون پسانداز برای بازنشستگی، مصرف بهینه انرژی یا انتخاب غذای سالم سوق میدهد. همچنین این علم با درک بهتر واکنشهای روانی شهروندان، میتواند به بهبود حکمرانی، شفافیت، پاسخگویی و کاهش فساد کمک کند.
3. بازاریابی، کسبوکار و طراحی محصول
شرکتها با بهرهگیری از اقتصاد رفتاری، استراتژیهای بازاریابی اثربخشتری طراحی میکنند. از جمله میتوان به تبلیغات جذاب و اثرگذار، تحلیل رفتار مشتریان و درک انتخابهای غیرمنطقی آنان اشاره کرد. این دانش در طراحی محصول، بستهبندی، توزیع و حتی اپلیکیشنها نیز کاربرد دارد و نحوه ارائه گزینهها یا قیمتگذاری میتواند رضایت مشتریان را بهطور چشمگیری تحتتاثیر قرار دهد.
4. بهداشت و رفتارهای اجتماعی
اقتصاد رفتاری ابزار موثری برای ترویج رفتارهای سالم همچون ورزش و تغذیه مناسب است. همچنین نشان میدهد که تصمیمهای افراد تحتتاثیر جامعه، خانواده، دوستان و هنجارهای اجتماعی و فرهنگی شکل میگیرد. بدین ترتیب، میتوان از این دانش برای تقویت رفتارهای مثبت اجتماعی بهره گرفت.
5. افزایش واقعگرایی و پیشبینیپذیری در اقتصاد
این شاخه با در نظر گرفتن عوامل روانشناختی، مدلهای اقتصادی را به واقعیت نزدیکتر میکند. اقتصاد رفتاری نهتنها به پیشبینی رفتار ایدهآل، بلکه به توصیف رفتار واقعی انسانها میپردازد؛ رفتاری که اغلب تحتتاثیر احساسات، عادتها، سوگیریهای شناختی و محدودیتهای ذهنی است. همچنین، این حوزه به افراد کمک میکند تا موانع تصمیمگیری خود را مدیریت کنند و انتخابهای صحیحتری داشته باشند.
در مجموع، اقتصاد رفتاری ابزاری ارزشمند برای درک بهتر پیچیدگیهای تصمیمگیری انسانها است و میتواند به افراد، کسبوکارها و دولتها در اتخاذ تصمیمات بهینهتر کمک کرده و در نهایت به بهبود کارایی اقتصادی و افزایش رفاه اجتماعی منجر شود.
تاثیر هیجانات در اقتصاد رفتاری
اقتصاد رفتاری تلاش میکند با استفاده از یافتههای رشتههایی مثل روانشناسی، علوم اعصاب، جامعهشناسی، سیاست و حقوق، مدلهای اقتصادی نزدیکتر به واقعیت بسازد و فرآیند تصمیمگیری انسان را بهتر توضیح دهد. در ادامه، هر یک از این عوامل و نقش آنها در شکلگیری رفتار اقتصادی بررسی میشود.
- ذهنیت تودهای یا رفتار گلهای (Herd Mentality/Herding Behavior)
بسیاری از تصمیمات افراد بر پایه پیروی از رفتار جمع انجام میشود که به آن رفتار گلهای گفته میشود. این تبعیت میتواند ناشی از ترس از دست دادن فرصت، حس تعلق به جمع یا عدم اطمینان به اطلاعات خود باشد. این رفتار در بازارهای مالی میتواند منجر به حبابهای قیمتی و افزایش قیمت بازاری نسبت به ارزش ذاتی شود، که اغلب به زیان سرمایهگذاران منجر میشود.
- هیجانات و احساسات (Emotions and Feelings)
هیجانات نقش مهمی در تصمیمگیری افراد دارند. برخی معتقدند احساسات با تصمیمات هوشمندانه در تضاد هستند، در حالی که برخی دیگر باور دارند ترکیب احساسات، شهود و تجربههای قبلی میتواند نقش مثبت در تصمیمگیری ایفا کند. احساسات میتوانند به افراد کمک کنند تا بدون تفکر آگاهانه، هوشمندانه عمل کنند و در شرایط نیاز به محاسبات سریع، تصمیمات تجاری مناسبی بگیرند. ترس از نااطمینانی باعث میشود افراد گزینههای مطمئنتر را حتی با بازده کمتر ترجیح دهند.
- موقعیت نسبی افراد در جامعه (Relative Position)
موقعیت نسبی افراد، مانند درآمد یا جایگاه اجتماعی در مقایسه با دیگران، تاثیر مهمی بر انتخابها و رضایتمندی دارد. افزایش درآمد و ثروت افراد را خوشحالتر میکند و افراد حتی حاضرند بخشی از درآمد خود را برای بهبود موقعیت نسبی از دست بدهند. این تمایل میتواند یکی از دلایل شکلگیری حبابهای مالی باشد، زیرا سرمایهگذاران از دست رفتن فرصتهای دیگران نگران هستند.
- هنجارهای اجتماعی (Social Norms)
هنجارهای اجتماعی قواعد غیررسمی رفتاری هستند که ریشه در تاریخ، فرهنگ و مذهب دارند و میتوانند بر رفتار انسانها فارغ از درآمد و قیمت اثر بگذارند. افراد برای پذیرش در جامعه و حفظ تصویر خود، به هنجارها حساس بوده و تمایل به همسو شدن با آنها دارند.
- سطح آموزش و سواد مالی (Education and Financial Literacy)
آموزش و سواد مالی بر توانایی افراد در اتخاذ تصمیمهای کارآمد و منطقی تاثیرگذار است. افرادی که با مفاهیم مالی مانند نرخ بهره، تورم، بودجهبندی و سرمایهگذاری آشنایی ندارند، ممکن است در تصمیمات مالی خود دچار مشکل شوند. افزایش دانش مالی میتواند به تصمیمات بهتر در سرمایهگذاری و پسانداز و اجتناب از خدمات مالی کمکیفیت کمک کند.
در مجموع، این عوامل نشان میدهند که تصمیمگیریهای اقتصادی انسانها تحتتاثیر ترکیبی پیچیده از عوامل شناختی، هیجانی، اجتماعی و محیطی قرار دارد و اقتصاد رفتاری ابزارهایی برای هدایت افراد به سمت تصمیمات بهینه ارائه میدهد.
انتقادات به اقتصاد رفتاری
با وجود موفقیتها و پذیرش گسترده، اقتصاد رفتاری با انتقاداتی مواجه است که برای ارائه تحلیل جامع ضروری است. این انتقادات عمدتا از سوی اقتصاد نئوکلاسیک مطرح میشوند:
عدم سازگاری و تعمیمپذیری: برخی منتقدان معتقدند که یافتههای اقتصاد رفتاری اغلب در شرایط آزمایشگاهی به دست آمدهاند و ممکن است در دنیای واقعی قابل تعمیم نباشند. سوگیریهای رفتاری ممکن است در موقعیتهای مختلف یا در افراد متفاوت، به شکلهای گوناگونی ظاهر شوند و برخی مطالعات قابلیت بازتولید لازم را ندارند.
ضعف در مدلسازی ریاضی: اقتصاد نئوکلاسیک بر مدلهای ریاضی دقیق استوار است، اما اقتصاد رفتاری گاهی در ارائه مدلهای ریاضی قابل پیشبینی برای رفتارهای پیچیده انسانی با چالش روبرو است. اضافه شدن خطاها به مدلها پیشبینی دقیق و کلی را دشوار میکند.
خطر مداخلهگرایی: مفهوم «تلنگر» (Nudge) در اقتصاد رفتاری گاهی مورد انتقاد قرار میگیرد، زیرا میتواند به معنای هدایت یا دستکاری افراد باشد و آزادی انتخاب آنها را محدود کند. این مسئله سوالاتی درباره اینکه آیا افراد بهترین تصمیم را اتخاذ میکنند یا خیر، مطرح میکند.
عدم ارائه نظریه جامع و یکپارچه: برخی اقتصاددانان معتقدند اقتصاد رفتاری مجموعهای از مشاهدهها و سوگیریها است و هنوز نتوانسته است یک نظریه جامع و یکپارچه برای رفتار اقتصادی انسان ارائه دهد.
تمرکز بیش از حد بر ناکارآمدیها: اقتصاد رفتاری بیش از حد بر خطاها و ناکارآمدیهای انسان در تصمیمگیری تمرکز میکند و کمتر به جنبههای عقلانی و کارآمدی تصمیمات میپردازد.
انتقادات به مالی رفتاری: منتقدانی مانند یوجین فاما معتقدند بازارها به طور کلی کارا هستند و ناکارآمدیها به سرعت اصلاح میشوند. آنها بر این باورند که مالی رفتاری بیشتر شامل استثناها است و رفتار سرمایهگذاران معمولا به سمت تعادل قیمتها حرکت میکند. یافتن فرصتهای سرمایهگذاری سودآور دشوار است و رفتارهای غیرعقلانی در بلندمدت تاثیر زیادی بر عملکرد بازار ندارد.
آینده اقتصاد رفتاری
اقتصاد رفتاری همچنان در حال گسترش است و پیشرفت فناوری و دادهکاوی امکانات تازهای برای این رشته ایجاد کرده است. این حوزه با ارائه نگاهی جامعتر به رفتار اقتصادی انسانها کمک میکند دنیای پیچیده اقتصاد بهتر درک و تصمیمات کارآمدتری اتخاذ شود. در این میان، هوش مصنوعی و یادگیری ماشین قابلیت تحلیل دقیقتر الگوهای رفتاری را فراهم کردهاند و امکان شناسایی جزئیات پنهان در دادهها را افزایش دادهاند. همزمان با رشد پلتفرمهای دیجیتال، شاخهای تحت عنوان اقتصاد رفتاری دیجیتال شکل گرفته که نقش مهمی در تحلیل رفتار کاربران در فضای آنلاین دارد و میتواند به طراحی خدمات و محصولات دیجیتال کارآمدتر منجر شود.
همچنین سیاستگذاری مبتنی بر داده، فرصتی ایجاد کرده تا دولتها و سازمانها با استفاده از دادههای بزرگ، سیاستهای دقیقتر و منطبقتری طراحی کنند. اقتصاد رفتاری علاوه بر تحلیل رفتارهای اقتصادی، فرآیندهای تصمیمگیری را نیز بهبود میبخشد. این رویکرد در تکمیل مدل اقتصاد متعارف جای میگیرد و مدل انتخاب منطقی اقتصاد نئوکلاسیک را تقویت میکند، زیرا نشان میدهد تصمیمگیریها تنها بر پایه محاسبات منطقی انجام نمیشوند، بلکه تحتتاثیر عوامل انسانی و روانی نیز قرار دارند.
جمعبندی
تحلیلهای اقتصاد رفتاری امکان فهم دقیقتر رفتار اقتصادی انسانها را فراهم کرده و به افراد و نهادها کمک میکند تصمیمات بهتری بگیرند، از اشتباهات پرهزینه جلوگیری کنند و کارایی اقتصادی را در سطح کلان و خرد ارتقا دهند. در دنیای پیچیده و ناپایدار امروز، توجه به ابعاد روانشناختی و انسانی در تصمیمگیریها نقش موثری در پیشبرد اهداف اقتصادی ایفا میکند.